بحث و بررسی پیرامون مبانی فلسفه ی هنر
- واژه ی استتیک را زیباشناسی معنا کرده اند و بحث
- زیباشناسی همواره توسط دو گروه پی گیری می شود .
- 1 . فلاسفه، که در خصوص شناخت هنر و ارایه ی تفسیری
- از آن به صورت عام و کلی به مباحث نظری و ارایه ی تئوری
- و سبک شناسی در مورد آن می پردازند .
2 . هنرمندان و منتقدان، که همیشه سعی می کنند به هنر به صورت موردی و در مصادیق خاص و منحصر به فرد بپردازند .
موضوع اصلی علم زیباشناسی
دادن پاسخ به این سؤال است که «هنر چیست؟»
عده ای می گویند: «هنر زیبایی است » و از ویژگی های عامی که همه برای هنر نام می برند، «ویژگی زیبایی آن است » یا «هر چیز که ساخته ی آدمی و زیبا باشد» . سؤال دیگری که مطرح می شود، این است که «زیبایی چیست؟»زیبایی هر چیزی است که آدم را به خود جذب می کند و انسان خواهان تکرار دیدن یا شنیدن آن است . زشتی در مقابل زیبایی . زشت هر چیزی است که از دیدن دوباره ی آن دوری می کنیم و کراهت داریم .اشکال این تعریف از هنر این است که تمام ماهیت و چیستی هنر را به واکنش مخاطب واگذار می کند . واکنشمخاطب موضوع مهمی است، اما تنها عامل ارزش گذاری یک اثر هنری نیست .گروهی دیگر معتقدند که هنر هر آن چیزی است که وسیله ی پالایش، والایی و اعتلای روح آدمی بشود; یعنی هنر را صرفا هنر اخلاق گرا می دانند و هنر خود را هنری می دانند که به اثر گذاری های مثبت اجتماعی، اخلاقی، آموزشی، تربیتی و . . . منجر شود . طرفداران این نظریه از شعار «هنر برای اجتماع » جانب داری می کنند .اشکال این تعریف نیز این است که اخلاقیات و مسایل اجتماعی در همه ی هنرها به یک اندازه کاربرد ندارد که بتوان از آن به عنوان یک معیار جامع برای سنجش آثار هنری استفاده کرد . مثلا در شعر یا رمان یا سینما، میزان اخلاق گرایی با هنری مثل خط یا معرق بسیار متفاوت است .تعریف دیگری از هنر وجود دارد که می گوید: هنر نسخه برداری از اصل طبیعت است و هر چه در طبیعت وجود دارد، می تواند در هنر هم مصداق داشته و ارزشمند باشد . مثلا هوی و هوس، هوای نفس، میل به جنایت و خون ریزی و دیگر صفات زشت و ناپسند چون وجود دارند، می توانند آزادانه به تصویر کشیده شوند و عینا مثل یک هنر مقدس قابل احترام و تحسین باشند، چون آیینه ی تمام نمای حقیقت و واقعیت ها هستند .تعریف چهارم می گوید: هنر بیان احساس و عاطفه ی آدمی و برداشت او از زندگی و جهان هستی است .
اشکال کلیه ی این تعاریف این است
که یک وجه یا صفت از هنر را در نظر می گیرند و از باقی مسایل چشم پوشی می کنند . هنر در واقع ترکیبی از تمام این معانی است و تعریفی عام را شامل می شود .
پس از موضوع تعریف هنر، بحث دیگری که مطرح می شود، تاریخ فلسفه ی هنر است . این بحث از یونان باستان و افلاطون آغاز و با آرا و عقاید ارسطو ادامه می یابد .هنر بسیاری از اصول امروزی هنرهای مختلف و قاعده و قانونمندی ها در این باره از کتاب بوطیقای ارسطو گرفته شده است .
- چرا به هنر گرایش پیدا می کنیم؟
- مردم در اوقات فراغت کتاب می خوانند،
- داستان و رمان می خوانند، فیلم می بینند
- ، سینما می روند، به سفر و دیدن مناظر طبیعی
- می روند و یا به موزه ها و آثار هنری، تئاتر یا موسیقی
- روی می آورند . واقعا چرا مردم این کارها را انجام می دهند؟
- ! چون از انجام دادن این کارها لذت می برند و برای این کار
- حاضرند وقت و سرمایه ی خود را هزینه کنند و علاوه بر دیدن
- و احساس عاطفه ی شخصی، مایلند راجع به آن حرف بزنند و نظر خود را به صاحب اثر یا دیگران بگویند
- در خصوص زیبایی شناسی آثار هنری چهار نظریه ی اصلی
وجود دارد:
1 . ویژگی خاص شاه کارهای هنری; 2 . نسخه برداری و اقتباس جالب از طبیعت; 3 . زیبایی در فرم و تکنیک; 4 . زیبایی در مفهوم و محتوا .
گاه کسی در اثر جوشش یک استعداد درونی شاه کار خاصی را در شرایطی که تحت الهام و حالات خاص روحی و روانی بوده خلق کرده، به نحوی که امکان تجربه ی مجدد آن، نه برای دیگران که حتی برای خود او نیز وجود ندارد .
در تعریف دوم، نسخه برداری در داستان نویسی به این صورت است که ما عینا شخصیت و الگوی رفتاری کسی را در داستان کپی کنیم، به نحوی که حتی با وجود تغییر نام و بعضی تغییرات جزیی، دیگر همه بدانند که این تیپ یا شخصیت یادآور کیست و از روی چه کسی الگوبرداری شده است .
در آثار هنری معمولا هنرمندان در ترسیم چهره و رفتار این فرد تغییرات زیادی می دهند، به نحوی که مردم فریب می خورند و رد شخصیت واقعی را گم کرده و وجود و حضور این شخص را باور می کنند و این نیست مگر با تمرین و ممارست بسیار و پرداختن بسیار به جزییات و خاص کردن شخصیت، به نحوی که نتوان برای او مشابهی پیدا کرد، اگر چه نماینده ی تیپ خاصی از افراد اجتماع باشد .
لذت مطالعه ی یک اثر هنری، لذتی است که از کشف و شهود به خواننده دست می دهد . نویسنده یک نقال و روایتگر صرف نیست که مخاطب را به جادوی کلام افسون کند و راه را برتخیل و تعقل او ببندد و تمام عقاید و نظریات و فلسفه ی خاص خود را به ذهن مخاطب تحمیل کند و مستقیما به او خط بدهد و بایدها و نبایدها را به او تاکید کند و او را در منگنه ی بسته ای تحت فشار عقاید و آرای خود و شست و شوی مغزی قرار دهد . تنها در صورت برانگیختن حس کنجکاوی و برانگیختن توجه و احساس هم ذات پنداری با شخصیت هاست که یک اثر را تا آخر ادامه داده و از خواندن آن لذت می بریم و کار را به دیگران نیز معرفی می کنیم .
اگر زندگی شخصیت ها و الگوبرداری هنرمند از زندگی انسان های واقعی، باورپذیر، منطقی و جذاب نباشد، به نظرمان داستان ضعیف و ناقص خواهد بود . همین طور اگر بتوانیم از اول داستان، منظور نویسنده را بخوانیم و بتوانیم آخر و عاقبت کار شخصیت ها و ماجرای داستان را حدس بزنیم .
در زندگی حقیقی، آدم های خسیس، حسود، دروغ گو، متقلب و ریاکار وجود دارند . دختران زیبایی که قربانی فقر خانواده می شوند، زن های جوانی که برای بهبود زندگی و امرار معاش بهتر خانواده، خود را به آب و آتش می زنند و کودکان یتیمی که می کوشند از آینده برای خود یک قصه ی امیدوارکننده بسازند . همه ی ما این نوع داستان ها را به چشم خود دیده و با قهرمان های اصلی آن حرف زده و حتی گاه موضوع را برای یک همکار یا دوست نیز تعریف کرده ایم، اما دو روز بعد دیگر هیچ خاطره ای از آن نداشته ایم .
ما امروزه از هنر مردمان سومر و اکد
بینالنهرین و مصر و هند و یونان و ایران و... سخن میگوییم و هریک را با ویژگیهایی از دیگری متمایز میسازیم. و حتی در تمدنی واحد نیز سیر تحول و تغییر در کارهای هنری و سبکها و انواع آن را مشاهده میکنیم. به این معنا، هنر واجد سیری تاریخی است و در بستر زمان دچار تحول و تغییر میشود. این ویژگی البته منحصر به هنر نیست و بلکه در هرآنچه به انسان مربوط میگردد، از قبیل علم و نهادهای اجتماعی (مانند دولت، خانواده و...) وضعیت از همین قرار است. پس تحول در سبک و صورت و نوع و معنا و محتوای کارهای هنری در طول تاریخ اجمالاً امری مشهود و بدیهی و غیرِقابل انکار است.https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3674/3692/20421/%D9%87%D9%86%D8%B1-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA
برای بررسی نسبت بین هنر و تاریخ، تأملی بر معنای تاریخ نیز ضروری است. اندیشهی غالب در خصوص تاریخ (که میراث قرن هجدهم و عصر روشناندیشی است) آن است که تاریخ دارای حرکتی روبهجلو است؛ به این معنا که هرچه زمان میگذرد در مجموع انسان به پیشرفت بیشتری نائل میشود: از جهل و نادانی به علم و دانایی بیشتر میرسد، تسلط او بر طبیعت بیشتر میگردد، از علم و تکنولوژی بهتر و بیشتری برخوردار میگردد و در نتیجه به رفاه و سعادت بیشتری میرسد و از امکانات بیشتری بهرهمند میشود. در گذشته انسانها در مقابل بیماریهای ساده بهراحتی جان خود را از دست میدادند ولی امروزه با پیشرفت دانش پزشکی، آن بیماریها بهسادگی قابل علاج و پیشگیری هستند. فواصلی که در گذشته طی آنها ماهها طول میکشید، امروزه در ساعتی طی میشود، و اینهمه نشان از پیشرفت و حرکت روبهجلوی تاریخ دارد. بر این اساس آنچه به گذشته تعلق دارد ناقصتر، ناکارآمدتر، کهنه و کمتر مفید است و آنچه به حال و آینده متعلق است کاملتر، کارآمدتر، مفیدتر و در نتیجه بهتر است.مجلهی سوره نیز سرنوشتی پیوند خورده با سرنوشت انقلاب و فراز و فرودهای آن داشته است و او نیز تنها زمانی میتواند خود را از گرفتار شدن در دام زمانه برهاند و انقلاب اسلامی را همراهی کند که متوجهی باطن و همگام با تحولاتی از جنس انقلاب باشد. تلاشمان این است که خود را از غفلت برهانیم، برای همین به دور از هرگونه توجیه و تئوریپردازی برای توسعهی تغافل، میگوئیم که سوره «آیینه»ی ماست. از سوره همان برون تراود که در اوست. تلاشمان این است که بهجای اصل گرفتن «ژورنالیسم حرفهای»، یعنی مهارت در بهکارگیری فنون، تحول باطنی و تعالی فکری را پیشه کنیم. نمیخواهیم خود را به تکنیسین سرعت، دقت و اثر فرو بکاهیم. کار حرفهای بر مدار مُد میچرخد و مُد بر مدار ذائقهی بشری و ذائقه بر مدار طبع ضعیف انسان و این سیر و حرکت، ناگزیر قهقرایی است.
این تلقی از تاریخ مبتنی بر غلبهی اندیشهی
تکنیک و اصالت آن است و بههمینجهت دورهی جدید را میتوان عصر تکنیک خواند. عصر تکنیک، عصر غلبه بر عالم و آدم است و این غلبه و سلطه عین آزادی و رهایی انگاشته میشود و با همین ملاک در خصوص همهچیز داوری میگردد.حیث التفاتی شناخت ما ناظر به موضوعی جزئی و بخشی نیست؛ بلکه ناظر به کلیت جامعه است. شناخت کلنگر ما با حرکت از ظاهر به باطن جامعه حاصل میشود و لذا منطق حاکم بر محتوای ما اینگونه شده است:جامعهشناسی و علوم اجتماعی که براساس مبانی اندیشهی مدرن تأسیس شده است از نمونههای بارز نگاه مذکور به تاریخ است. در نگاه جامعهشناسانهی کنونی همهیاما پرسش مطرح این است که هنر و کارهای هنری چه نسبتی با تاریخ دارند؟ آیا تحول و تغییر تاریخی آنها مولود ضرورتی از پیش تعیینشده و به اصطلاح «موجبیت تاریخی» است یا این تغییر و تحولات براساس صدفه و اتفاق صورت پذیرفته و یا آنکه تابع ذوق و سلیقهی هنرمندان و سازندگان آثار هنری است؟ پاسخ به این پرسش مستلزم طرح مبانی هنر و تاریخ و نسبت هریک از این دو با نحوهی هستی آدمی است.تفاوت یک هنرمند با یک انسان عادی شاید در همین جا باشد . هنرمند از حادثه الگو می گیرد، آن را با عواطف بسیار رقیق و احساسات و مکنونات قلبی خود پرورش می دهد و داستانی از آن می سازد که وقتی آن را می خوانیم از درک و دریافت احساس و تین جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه میشود. بدین معنی که هر پدیدهای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمیتواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری میایستد؛ دریافت و استنباط خاصی دارد. آثار هنری به سادگی میتوانند بیانکننده زیبایی حقیقی یا احساسات باشند. اثری که هنر بر روح انسان میگذارد، تغییری عمیق و ماندگار و طولانی است. در نتیجه هر گاه خواهان اثرگذاری ماندگار باشیم، میتوانیم از هر یک از رشتههای هنری به فراخور نیازمان بهره ببریم. همانطور که در روانشناسی این بحث به اثبات رسیدهاست، جهان از مجموعهای از افراد تشکیل شدهاست، پس اگر بخواهیم در سریعترین حالت بر تعداد زیادی از افراد تأثیر بگذاریم، میتوانیم از اسباب هنر استفاده کنیم. هنر موسیقی و هنرهای نمایشی چون از طریق حس شنوایی و حس بینایی به سرعت درک میشوند، میتوانند توأم با یکدیگر به سرعت، و در ابعادی جهانی تأثیری ژرف، عمیق، ماندگار و طولانی در جوامع به وجود آورند.جربه ی یک زندگی تازه و آشنایی با شخصیتی منحصر به فرد لذت می بریم و به یاد نمی آوریم که ما هم با آن فرد برخورد کوچکی داشتیم . در این جاست که هنر انواع و اقسام گوناگونی پیدا می کند . اگر دوست نویسنده ی ما یک هنرمند راستین، اخلاق گرا و آرمان طلب باشد، داستان را به نحوی خاص خواهد نوشت که دل هر انسان صاحب دردی در سینه بلرزد و تا آخر عمر هر وقت با چنین شخصی مواجه شد، به وظیفه و تکلیف انسانی و شرعی خود عمل کند . اما یک نویسنده ی بازاری و نویسنده ی کارهای عامه پسند، تجاری و سرگرم کننده فقط درحدی به داستان خواهد پرداخت که به نیاز اولیه ی او در مورد دانستن پاسخ دهد و برایش سرگرمی ایجاد کند . این نوع کتاب ها شاید حتی ارزش یک بار خواندن را نیز نداشته باشند و به زحمت بتوان آن ها را تحمل کرد .
- ۹۸/۱۲/۲۷