فراهنر

  • ۰
  • ۰

از اوائل سلطنت ناصرالدین

 

شاه قاجار نارضایتی مردم از ظلم وابستگان حکومت رو به رشد بود. تأسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشته‌های روشنفکرانی مثل حاج زین‌العابدین مراغه‌ای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و سید جمال الدین اسدآبادی و دیگران زمینه‌های مشروطه‌خواهی را فراهم آورد. سخنرانیهای سیدجمال واعظ و ملک المتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا می‌کرد. نشریاتی مانند حبل المتین و چهره‌نما و حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر می‌شدند نیز در گسترش آزادی‌خواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند.


ادامه تلاش نویسندگان برای ارائه ملاکی جهت تشخیص

 

جریان خدمت و خیانت قابل توجه است: «نکته مهم دیگری که باید در کتاب‌های تاریخی مربوط به ایران عصر قاجار روی آن بحث کرد؛ شبهه‌ای به این مضمون است که اصولا چیزی به نام «خدمت و خیانت در تاریخ» وجود ندارد و ملاک خدمت و خیانت را هر رژیم یا هر دولتی که روی کار می‌آید، خود تعیین می‌کند، مثلا رجالی که دوره قبل خادم بودند ممکن است در دوره بعد خائن شوند. هدف از طرح این نظر نشان دادن «نسبی بودن ملاک‌ها» در ارزش‌ها و قضاوت‌های تاریخی است و بدین وسیله می‌شود که چهره خائنانه بعضی افراد نشان داده نشود و از چهره‌های تاریخی‌گاه غیر خوش نام اعاده حیثیت شود. وقتی ملاک خدمت و خیانت در تاریخ ملتی از دست برود، سبب می‌شود آن ملت نتواند از تاریخ خود درس واقعی بگیرد. وقتی نقطه سفید و سیاه تاریخ گم شد؛ درس تاریخی قابل توجهی برای امروز باقی نمی‌ماند و اصولا محیط محیط تیره و تار می‌شود و هر عنصر غیرصادقی خود را از محاکمه دادگاه تاریخ در امان احساس می‌کند و البته این بحث برای این است که نقطه‌های سیاه و سفید تاریخ ایران به روشنی مشخص نشود.»

«یکی از نکته‌های مهم در تاریخ دویست ساله ایران، شناسایی خط خدمت و خیانت است. این امر ممکن است در مورد بعضی رجال با ظرافت کمتری صورت گیرد و کم رنگ‌تر جلوه گر باشد، به عنوان مثال تشخیص اینکه در تاریخ ایران به هر حال میرزا تقی خان امیرکبیر یا سید حسن مدرس با وثوق الدوله و میرزا آقاخان نوری در یک رده نیستند؛ آسان است اما در خصوص برخی رجال جای بحث بسیار در تاریخ وجود دارد. نقطه‌های سیاه سیاه و سفید سفید واقعا وجود دارد که می‌توان آن‌ها را در متن تاریخ پیدا کرد؛ مثلا بین میرزای شیرازی با آن درخشش و میرزا ملکم خان به وضوح می‌توان فرق قائل شد و یا میان شیخ فضل الله نوری و آن عناصری که در مشروطیت به سفارت انگلستان و یا روسیه پناهنده شده‌اند، به درستی می‌توان تفاوت قائل شد. اگر نتوان روی این ملاک‌ها بحث کرد و از آن‌ها درس گرفت؛ پس باید نتیجه گرفت اصلا بحثی در شناخت تاریخ مطرح نبوده و نیست. بنابراین شکی نیست که در تاریخ ایران، خطی به نام خدمت و خیانت باید شناخته و تحلیل شود و ابعاد آن بایستی به درستی مطالعه گردد. استاد مطهری در فلسفه تاریخ در بحث جالبی به نام «تحریف از اعراض است»، تشبیه جالبی دارد می‌نویسد «خورشید همیشه پشت ابر نمی‌ماند» و برای همیشه نمی‌توان حقیقت وقایع را مخفی نگاه داشت. هر چه زمان بگذرد تحریف‌ها مشخص‌تر می‌شوند؛ به عبارت روشن «حق» می‌ماند و «باطل» می‌رود. گذشت زمان به نفع باطل نیست؛ بلکه در جهت و به سود حق تمام خواهد شد. به عبارت دیگر در تاریخ چهره حق روشن می‌شود و چهره باطل تاریک و منفور می‌ماند. جریان هستی رو به سمت حق است نه باطل «کل شی هالک الا وجهه» بنابراین با گذشت زمان هرچند ممکن است تا مدتی حق به ظاهر محکوم شود، در ‌‌نهایت جریان برعکس می‌شود».‌‌ (صص ۱۲۱ و ۱۲۲)
م آریا، که از ساواکی‌ها بود. او همه اطلاعات، به قول معروف، از سیر تا پیاز را در اختیار ما گذاشت».4

 

مسئولیت‌های دوره پهلوی: از لشکر دو تا ریاست ساواک

 

ناصر مقدم از فروردین 1321 در دانشکده افسری با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل شد و تا 1 شهریور 1343 در مناصب و واحدهای مختلف انجام وظیفه نمود: لشکر دو مرکز، اداره بازرسی ارتش، اداره موتوری ارتش، دانشکده افسری، لشکر ده خراسان، لشکر گارد شاهنشاهی، ستاد ارتش، لشکر پنج لرستان، وزارت دفاع، دادستانی ارتش، دانشگاه نظامی، اداره دادرسی ارتش، دانشگاه جنگ، کارگزینی ارتش، گارد شاهنشاهی و آجودانی نیروهای مسلح.5 همچنین در این زمینه روزنامه «اطلاعات» در روز 17 خرداد 1357 پس از انتصاب وی به ریاست ساواک نوشت: «تیمسار سپهبد مقدم فارغ‌التحصیل دانشکده افسری و دانشگاه و فرماندهی عالی ستاد مشترک است و در رشته حقوق قضایی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شده و مشاغل مختلف نظامی را طی کرده که مهم‌ترین آن فرماندهی یگان‌های مختلف رزمی پشتیبانی رزمی در نیروی زمینی و همچنین انجام وظیفه در دفتر ویژه اطلاعات بود. آخرین شغل وی ریاست اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران بود. تیمسار مقدم دارای نشان لیاقت، نشان تاج، نشان خدمت درجه یک، نشان درجه یک کوشش شهربانی، نشان افتخار درجه یک، نشان همایون و چند فقره دیگر نشان‌های مختلف نیروهای مسلح شاهنشاهی و کشورهای دیگر و آجودان مخصوص شاهنشاه آریامهر می‌باشد».6


«[شاه گفت]: ما چطور می‌توانیم این ملت را تربیت کنیم؟

 

... عرض کردم که ما هنوز در این زمینه اولین گام‌ها را هم برنداشته‌ایم که مسئله‌ای است مربوط به وظایف دولت و حقوق مردم. تحت توجهات اعلیحضرت، طبقات حاکم نه تنها سرمشق مردم نیستند و به آنها روحیه نمی‌دهند، بلکه تقریبا ‌از هر گونه انتقادی نیز مصون هستند. هر دوی ما خوب می‌دانیم که سیاستمداران و احزاب چگونه عمل می‌کنند، فقط کشور را به چند اردوگاه معارض تبدیل کرده‌اند. نمایندگان مجلس ما به جای رسیدگی به درد مردم، فقط تملق رؤسای حزب را می‌گویند. هیچ‌کدام جوهر ندارند... و تمام ملت نیز از اراجیف بی‌معنی آنها باخبرند. ما در محاصره نوعی بی‌تفاوتی عمومی خزنده قرار گرفته‌ایم؛ نوعی بی‌علاقگی که روز به روز هم بیشتر می‌شود. درست است که برای پیش بردن مملکت باید دست به اقدامات خشن زد، اما اکنون که اوضاع در جهت صحیح روی غلطک افتاده،‌ وقت آن رسیده است که دیکتاتوری قدری تخفیف پیدا کند و اعلیحضرت اجازه بفرمایند انتخابات تجلی واقعی آرای مردم باشد. لعنت بر جار و جنجال‌های حزبی،‌ بگذارید انتخابات واقعی و اساسی در هر سطحی،‌ از انجمن‌های شهر گرفته تا ایالتی و ولایتی صورت بگیرد. رهبری اعلیحضرت این مملکت را از ورطه هرج و مرج نجات داده است و پایه‌های حکومت محکم شده است. حالا وقت آن فرا رسیده که نگرانی‌های گذشته را کنار بگذاریم و با تشویق مردم به اشتراک مساعی در حل و فصل مسائل واقعی اجتماع اولین پایه‌های تربیت آنها را فراهم بیاوریم... شاه با علاقه آشکار به سخنان من گوش داد، اما در پاسخ گفت: "اگر شبانه‌روز هوشیار نباشیم، همین پایه‌ها هم ممکن است فرو بریزد." عرض کردم: "کاملا درست است،‌ همین بهترین دلیل برای مستحکم کردن ارکان کشور است، همان‌طور که اعلیحضرت همیشه آرزو داشته‌اند... امروزه هیچ‌کس حتی بدخواه‌ترین افراد هم، ‌از حمایت اعلیحضرت دست بر نمی‌دارد؛ چون می‌دانند همه چیز از جمله منافع فردی‌شان هم به وجود اعلیحضرت بستگی دارد. باید از این فرصت استفاده بکنیم، به مردم سهمی در امور مملکت بدهیم. بگذارید حقیقتا‌ احساس کنند به حساب می‌آیند. در طول حیات اعلیحضرت همه چیز با آرامش خواهد گذشت، اما اگر این تحول صورت نگیرد، خدا می‌داند در سال‌های آینده بر سر ملت.


محمدعلی شاه

 

پس از مرگ مظفرالدین شاه، ولیعهد او محمدعلی میرزا شاه شد و از همان ابتدا به مخالفت با مشروطه و مجلس پرداخت. او در مراسم تاجگذاری خود نمایندگان مجلس را دعوت نکرد.به علاوه اگرچه نمایندگان دورهٔ اول مجلس که با حرارتی تمام جهت اصلاح اوضاع ایران می‌کوشیدند، با راندن مسیو نوز رئیس کل گمرک و وزیر خزانه از خدمت در مقابل سیاست روسیه که از او جداً حمایت می‌کرد، غالب آمدند؛ اما روس‌ها شاه تازه را در دشمنی با مجلس و مشروطه روز به روز بیش تر تقویت نمودند تا آن جا که محمدعلی شاه، مشیرالدوله را از صدارت برکنار کرد و امین السلطان (اتابک اعظم) را که سالها صدراعظم دوره استبداد بود از اروپا به ایران فراخواند و او را صدراعظم کرد. از امضای قانون اساسی سر باز زد. پس از اعتراضات مردم به ویژه در تبریز، ناچار دستخطی صادر کرد و قول همراهی با مشروطه را داد. ولی هم شاه و هم اتابک اعظم همچنان به مخالفت بمشروطه و مشروطه خواهان مشغول بودند. اتابک اعظم را جوانی به نام عباس آقا تبریزی با تیر زد کشت.نشریه هفتگی صوراسرافیل در این دوران منتشر می‌شد و نقش مهمی در تشویق مردم به آزادیخواهی و مقابله با شاه و درباریان طرفدارش داشت.

 

با توجه به ناقص بودن قانون اساسی مشروطه

 

که با عجله تهیه شده بود مجلس متمم قانون اساسی را تصویب کرد که در آن مفصلا حقوق مردم و تفکیک قوا و اصول مشروطیت آمده بود. محمدعلی شاه به مجلس رفت و سوگند وفاداری یاد کرد. پس از چند روز او و دیگر مستبدان با همراهی شیخ فضل‌الله نوری [۸] عده‌ای را علیه مجلس در اطراف آن جمع کردند و به درگیری با نمایندگان و مدافعان مجلس پرداختند. با بمبی که یاران حیدرخان عمواوغلی به کالسکه حامل محمدعلیشاه انداختند به مقابله جدی با مجلس پرداخت و به باغشاه رفت و بریگاد قزاق را برای مقابله با مجلس آماده کرد.
صفویه دودمانی بود که توانست ایران را پس چند قرن بحران ناشی از هجوم مغول و تاراج تیمورلنگ، دوباره زیر پرچمی واحد، متحد کند. شاه اسماعیل یکم، سرسلسله این دودمان، با رسمی کردن مذهب شیعه در کشور، زمینه اتحاد بیشتر مردم را فراهم کرد. اوج اعتلای صفویان را باید در عصر شاه عباس یکم جست‌وجو کنیم؛ او را به حق باید قدرتمندترین فرد این خاندان دانست که بر اریکه قدرت تکیه زده است.با این حال، پس از مرگ شاه‌عباس، روند حاکمیت صفویان بر ایران، سیری نزولی به خود گرفت. بیشتر شاهان بعدی، تربیت شدگان حرمسرا‌های عریض و طویل بودند و بر تنشان، اثری از زخم‌های ناشی از جنگ یا فعالیت‌های سیاسی دیده نمی‌شد و فکرشان نیز، در میدان سیاست‌ورزی، پرورش نیافته بود.آن‌ها در واقع سرمایه‌هایی را که پیشینیان فراهم آورده‌بودند، مصرف می‌کردند و چیزی بر داشته‌هایشان نمی‌افزودند. شورش‌ها و بحران‌های متعددی که به ویژه در دهه آخر دوره صفویه، در گوشه و کنار کشور آغاز شد و سپس به اوج رسید، ناشی از همین ناکارآمدی بود.
مقدم بعد از ۲۸ مراد ۱۳۳۲ در سمت بازپرس فرماندار نظامی ماند. وی ظاهرا با درجه سرگردی در روز ۲۵ مرداد سال ۱۳۳۲ و خروج شاه از کشور مأمور ثبت و ضبط و لاک و مهر کاخ‌های سلطنتی شده بود.7 مقدم که با درجه سرهنگی، در دفتر ویژه اطلاعات با حسین فردوست کار می‌کرد بنا به توصیه او که در آن زمان، قائم مقام ساواک نیز بود، روز بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، مدیر کل اداره سوم ساواک شد.8 مقدم بر خلاف مدیرکل قبلی (امجدی) تلاش می‌کرد تا اطلاعات و آگاهی‌های رژیم درباره روحانیت و جریان‌های انقلابی درون حوزه‌های علمیه را گردآوری و در بولتن‌های ویژه‌ای به محمدرضا پهلوی ارائه کند.9
در این کتاب راهکاری برای شناخت جریان خدمت و خیانت ارائه شده است: «یکی از مواردی که می‌توان با آن در تاریخ ۲۰۰ سال گذشته جریان خدمت و خیانت را به طور روشن تری شناسایی کرد، دو نظریه «موازنه منفی» و «موازنه مثبت» است. آنان که در موازنه منفی قرار دارند؛ خادم، خدمتگزار و مهره‌های درخشان تاریخ هستند و کسانی که در مسیر موازنه مثبت قرار می‌گیرند، چهره‌های منفی و خائن تاریخ هستند».‌‌
کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات سیدجمال الدین دانسته بود، کوشش بیشتر در روند مشروطه‌خواهی را سبب شد.
حکومت

 

در سال ۲۰۸ به دستور بزیست که مدعی بود طالع مازیار

 

برای حکومت طبرستان موافق است مأمون او را به همراهی موسی بن حفص بن عمر بن اعلاء نامزد ولایت طبرستان و رویان و دماوند کرد[۵] به این طور که مازیار والی کوهستان و موسی والی هامون. وقتی با یکدیگر به طبرستان رسیدند مردم زیر پرچم مازیار جمع شدند.در این هنگام شهریار پسر شروین درگذشته بود و پسر بزرگش شاپور به شاهی نشسته بود و از بی سامانی، بیشتر اتباع از او متنفر شده بودند و نزد مأمون شکایت‌ها نوشتند. مأمون به مازیار امر به استیصال و مالش شاپور به پریم شد و با او مصاف داده وی را اسیر کرد و به زنجیر بست. پس به موسی خبر داد که ظفر یافتم و پیروز شدم. شاپور وقتی فهمید مازیار او را خواهد کشت پنهان به موسی قاصد فرستاد که مرا یاری کن و آزاد کن تا به تو صد هزار درهم بدهم. موسی جواب داد که اگر تو را آزاد کنم گویی مسلمانی را کشته‌ام و مولی امیر المؤمنین شدم. جند روز بعد مازیار دستور داد تا سر شاپور را قطع کنند و نزد موسی فرستند(۲۱۰هجری قمری)پس از کشته شدن شاپور مازیار مالک مستقل تمام جبال گردید و چهار سال بعد نیز موسی وفات یافت و پسرش محمد به جای او نشست. مازیار از وی حسابی نگرفت و به کوه و دشت حکم او یکسان شد (سال۲۱۴). همین که مازیار به حکم طبرستان بود از قارن برادر شاپور وسایر مرز بانان آن ناحیه خراج گرفت آنان نیز بر او کینه ورزیدند و به مأمون شکایت کردند مأمون فرمان داد تا مازیار به بغداد بیاید. جواب نوشت که من در این زمان مشغولم و نمی‌توانم به بغداد بیایم. مأمون بزیست را با خادمی به نزد مازیار فرستاد تا او را با خود به بغداد بیاورند. مازیار مدتها ایشان را به ناز و نعمت و لطف و حرمت می‌داشت. عاقبت عذر و بهانه پیش آورد که من مشغولم، و به جای خود قاضی آمل و قاضی رویان را با ایشان روانه داشت.آمریکا پس از کودتای 28 مرداد، در ایران به قدرت مطلق تبدیل شد و آمریکایی‌ها توانستند به‌تدریج انگلیسی‌ها را از صحنه حذف و منافعشان از ایران را قطع کنند یا دست کم به حداقل برسانند. با روی کار آمدن علی امینی،

  • حذف انگلیسی‌ها از قدرت سرعت بیشتری گرفت
  • و از دوره کندی و پس از آن، ایران تبدیل به حیاط خلوت
  • آمریکا شد! سفر شاه در فروردین سال 1341 به آمریکا،
  • در واقع تضمینی برای اجرای سیاست‌های آمریکا در ایران
  • و در منطقه بود. از همین دوره بود که گروه‌ها و افراد مبارز،
  • به شکلی مخفیانه، مبارزات خود را علیه آمریکایی‌ها شروع کردند
  • .مردم ایران زندگی زیر بار تسلط انگلیس را تجربه کرده و با
  • نهضت ملی نفت نشان دادند که حاضر نیستند به آن وضعیت
  • ادامه بدهند. پس چه شد که سلطه آمریکا را پذیرفتند؟استعمار

اروپایی و آمریکایی یک تفاوت ظریف دارد که بدون توجه به آن نمی‌شود وضعیت ایرانِ تحت سلطه آمریکا را تحلیل کرد. اروپایی‌ها براساس یک سنت دیرینه، مستعمرات خود را در فقر و بدبختی نگه می‌داشتند تا قدرت مبارزه نداشته باشند، اما آمریکایی‌ها که می‌دانستند این شیوه اروپایی‌ها نهایتا منجر به شورش کشورهای مستعمره می‌شود، با شعارهای دهان‌پرکنی چون رفاه اقتصادی و دموکراسی و آزادی فکر و بیان، مستعمره‌های اروپایی را از چنگشان بیرون می‌آوردند و بدون اینکه هزینه‌ای بپردازند، کشورها را تسلیم خود می‌کردند. آمریکا برای اینکه بتواند به این هدف برسد، طبقه متوسط شهری را در این کشورها گسترش داد و توانست الگوها و ایده‌های مطلوب خود را به سادگی در بین این طبقه رواج بدهد.

 

حقوق بشر هم ابزار مهمی در دست آمریکا بود و هست؛ این‌طور نیست؟

 

همین‌طور است. از سال 1332، عده‌ای در ایران پیدا شدند که آمریکا را داعیه‌دار حقوق بشر و آزادی و دموکراسی و رفاه اقتصادی می‌دانستند که سابقه استعمارگری ندارد و به همین دلیل از انگلستان با آن سوابق طولانی استعمارگری، به مراتب بهتر است! به همین دلیل هم در این دوره، کمتر کسی نگران نفوذ آمریکایی‌ها در ایران بود و عموم مردم تصور می‌کردند که زندگی بهتری خواهند داشت، غافل از اینکه به قول مرحوم امام، آمریکا از انگلیس بدتر است! اشتباه استراتژیک آمریکایی‌ها این بود که فرهنگ تشیع را نمی‌شناختند و تصور می‌کردند طبقه متوسط ایران مثل بسیاری از کشورهای جهان سوم، همواره تحت تسلط فرهنگی مصرف‌گرای ترویجی آنها، منافعشان را حفظ خواهد کرد. البته این اتفاق در بسیاری از کشورها نظیر ایران افتاد و آمریکا هم به اهدافش رسید، اما فرهنگ تشیع در ایران، بزرگ‌ترین سد را در برابر مطامع آمریکا ایجاد کرد و ملت ایران با آگاهی‌بخشی روحانیت شیعه و رهبری امام بزرگوار توانست با افشای جنایت‌های آمریکا و تحلیل درست و ریشه‌ای علل وابستگی ایران به آمریکا، در برابر سیاست‌های این قدرت بایستد. آمریکایی‌ها دیر متوجه شدند که فرهنگ تشیع را نمی‌توان مانند فرهنگ‌های کم‌عمق دیگر استحاله کرد و تلاش‌هایشان، به‌خصوص تحت عنوان ملی‌گرایی و باستان‌گرایی نتوانست در برابر فرهنگ سترگ شیعه قدعلم کند، بلکه برعکس، اصرار بر باستان‌گرایی، گرایش به اسلام سیاسی را در جامعه ایران تقویت کرد و سرانجام این جریان در سال 1356، تمام مردم را با شعارهای ضدحکومتی به خیابان‌ها کشاند. با گسترش تظاهرات و راه‌پیمایی‌ها در پایتخت بنا به پیشنهاد مقدم جهت برقراری امنیت و آرامش در کشور دستور حکومت نظامی صادر شد، اما اجرای حکومت نظامی بالعکس سبب ازدیاد تظاهرات و انسجام تمام مخالفین علیه رژیم و دولت گردید.14 پرویز ثابتی، مسئول اداره کل سوم ساواک بین سال‌های ۱۳۵۲ تا انقلاب اسلامی و رئیس ساواک تهران، دراین‌باره می‌گوید: «مقدم که سعی داشت کماکان (وجهه ملی) خود را حفظ کند و سیاست ریاکاری را ادامه دهد با درگیر شدن مجدد ساواک در این مسائل (به عنوان اینکه اکنون وسعت تشنجات به میزان قابل توجهی افزایش یافته و ساواک از عهده بر نخواهد آمد) با نظر من مخالفت کرد و گفت: "باید فکر برقراری حکومت نظامی را تقویت کرد!" او از جلسه‌ای که در نخست‌وزیری تشکیل بود و تا ساعت ۱۲ شب ادامه داشت، دو بار تلفنی با من تماس گرفت و راجع‌به شهرهایی که باید فورا در آنها حکومت نظامی برقرار شود، گفت‌وگو و قرار شد که فعلا در دوازده شهر بلافاصله حکومت نظامی برقرار شود».15به اعتقاد ثابتی، مقدم مخالف برخورد قهری و خشن با مخالفان حکومت بود. در مقابل او پرویز ثابتی را شخصیتی خشن معرفی می‌کند و می‌گوید: «من آمده‌ام تا پرویز ثابتی را کنار بگذارم که خشونت و... از بین برود».16 وی با توجه به این نگاه، سیاست سازش با مخالفان حکومت محمدرضا پهلوی را در پیش گرفت.

 

آیا در انقلاب ایران، نگاه مردم به آمریکا خصمانه بود؟

  • رفتار آمریکایی‌ها بعد از کودتای
  • 28 مرداد، خیلی زودتر از آنچه انتظارش را داشتند،
  • ماهیت آنها را برای ایرانی‌ها روشن کرد. مردم ایران
  • با اطلاع از جنایت‌های آمریکا در کشورهای آسیایی،
  • افریقایی و اروپایی، در زمان پیروزی انقلاب نگاه همه‌جانبه
  • و واقع‌بینانه‌ای نسبت به سیاست‌های آمریکا داشتند
  • و به همین دلیل شعار «مرگ بر آمریکا» به یک شعار
  • دائمی در بین مردم انقلابی ایران تبدیل شد. عملکرد
  • آمریکا در ایران و در سایر کشورها، مردم را نسبت به
  • ماهیت آمریکا و سیاست‌ها و اهداف او آشنا کرد و باعث شد
  • که در 13 آبان 1358، با تسخیر سفارت آمریکا، رابطه ایران
  • و آمریکا وارد مرحله جدیدی بشود. آمریکا در تیر 1359 سفارت
  • خود در ایران را بست و اموال ایران را بلوکه و تبلیغات وسیعی
  • علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد که ماجرا تا هم اینک ادامه دارد.

اشاره کردید که سفر شاه در فروردین سال 1341 منشأ تغییرات عمده در ایران و منطقه شد. درباره این تغییرات توضیح بیشتری بدهید.آمریکا کشور ثروتمند و بزرگی بود و نه تنها در ایران که در بسیاری از کشورهای دنیا، مشغول استعمارگری پنهان بود. بعد از سفر شاه در فروردین 1341، توسعه صنعتی در ایران اوج گرفت و ایران در زمان کوتاهی، به یکی از قطب‌های صنعتی منطقه تبدیل شد و طبقه متوسط شهری گسترش زیادی پیدا کرد. البته اینها وجه ظاهری ماجرا بودند. روی زشت قضیه، همان توسعه نفوذ و بهره‌برداری آمریکا از ایران در جنبه‌های گوناگون بود.
1. نگاه کنید به: مظفر شاهدی، سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1394.

2. صادق خلخالی، خاطرات آیت‌الله خلخالی، ج 1، تهران، نشر سایه، 1379، ص 389.

3. مظفر شاهدی، همان.

4. صادق خلخالی، همان.

5. مظفر شاهدی، همان.

6. روزنامه اطلاعات، ش 2537.

7. پرویز ثابتی، در دامگه حادثه، در گفت‌وگو با عرفان قانعی راد، لس آنجلس، شرکت کتاب، 1390، ص 233.

8. همان، ص 231.

9. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، موسسه اطلاعات، 1369، ص 517.

10. همان، ص 428.

11. صادق خلخالی، همان.

12. محمدتقی تقی‌پور، استراتژی پیرامون اسرائیل، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382، ص 78.

13. منصور رفیع‌زاده، خاطرات منصور رفیع‌زاده، ترجمه اصغر گرشاسبی، تهران، اهل قلم، 1376، ص 372.

14. عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، تهران، نشر نی، 1368، ص 20.

15. پرویز ثابتی، همان، 452.

16. همان، ص 226.

17. عباس امیرانتظام، آن سوی اتهام، تهران، نی، 1383، ص 29.

18. محمدابراهیم حسن‌بیگی، چشم‌ها و گوش‌های شاه، تهران، سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش، انتشارات مدرسه، 1384، ص 105.

19. حسین فردوست، همان، ص 429.

20. پرویز ثابتی، همان، ص 226.

  • ۹۸/۱۲/۲۸
  • honardast honar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی